سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دفاع نیوز (جانم فدای رهبر)

سلحشور در این گفتگو به بیان ناگفته هایی از زندگی محسن مخملباف پرداخت. سلحشور درباره این کارگردان ایرانی مقیم فرانسه گفت: «مخملباف جوانی بود که بدون پدر، بزرگ شده بود. مادر او با یک وکیل ازدواج کرده بود که آن وکیل مرد بسیار شریف و مذهبی‌ای بود. مخملباف از این پدر جدید تاثیر می‌پذیرد و روحیه انقلابی‌گری در او به وجود می‌آید».

گروه فرهنگی: روزنامه "وطن امروز" در شماره امروز صبح خود ناگفته های فرج الله سلحشور کارگردان تلوزیون را منتشر کرده و گفتگو با این کارگردان را تیتر اول خود قرار داده است.

 
سلحشور در این گفتگو به بیان ناگفته هایی از زندگی محسن مخملباف پرداخت. سلحشور درباره این کارگردان ایرانی مقیم فرانسه گفت: «مخملباف جوانی بود که بدون پدر، بزرگ شده بود. مادر او با یک وکیل ازدواج کرده بود که آن وکیل مرد بسیار شریف و مذهبی‌ای بود. مخملباف از این پدر جدید تاثیر می‌پذیرد و روحیه انقلابی‌گری در او به وجود می‌آید».
 
سلحشور ادامه داد:«مخملباف در جوانی به یک پلیس حمله می‌کند تا اسلحه او را بگیرد، با 2ضربه چاقو پلیس را مجروح می‌کند و هنگام فرار پلیس به او تیراندازی می‌کند و دستگیر شده و به زندان می‌افتد». 
 
این کارگردان تلویزیون و سینما درباره دوران زندان مخملباف اظهار داشت:«در زندان ابتدا جذب چپ‌‌ها و مارکسیست‌ها می‌شود و بعد از چند سال که با آنها بود، «اقتصادنا» و «فلسفتنا» شهید محمدباقر صدر در زندان ترجمه می‌شود و بسیاری از زندانیان را به اسلام بازمی‌گرداند. مخملباف و بهزاد نبوی هم جزو همین افراد بودند. اینها از کسانی بودند که در زندان تغییر گرایش می‌دهند. در حقیقت قبلا مارکسیست بودند».
 
سلحشور با اشاره به اینکه تغییر مخملباف به دست بهزاد نبوی اتفاق می افتد، ادامه داد:« تغییر مخملباف به دست بهزاد نبوی صورت می‌گیرد نه به دست یک انسان مذهبی و سالم. نبوی انسانی آلوده بود و آثار آن را هنوز هم بعد از انقلاب می‌بینیم. مخملباف وقتی بعد از انقلاب خانواده بهزاد نبوی را دیده بود از بی‌حجابی آنها بسیار ناراحت شده و خود را مواخذه می‌کرد که تا آن زمان چرا دستبوس بهزاد نبوی بوده است.»
 
سلحشور با "خودبزرگبین" خواندن مخملباف، گفت:« هنوز رسوبات مارکسیستی و گروهک منافقین در وجود مخملباف بود و پالایش نشده بود و به همه آدم‌ها بدبین بود، به‌طور مثال در رهبر انقلاب و بزرگان مکتب به دنبال منافقین می‌گشت، سعی می‌کرد بزرگان را زیر سوال ببرد. شخص بسیار خودبرتربینی بود. هرکسی در برابر او تمکین می‌کرد و او را تایید می‌کرد قبول داشت و هر کسی با او بحث و مخالفت می‌کرد، او را دشمن می‌دانست. خاطرم هست وقتی شهید رجایی آمدند حوزه، مخملباف خودش را پنهان کرد تا با او روبه‌رو نشود. شاید نخست‌وزیری رجایی برای او خیلی سخت بود. این‌طور می‌پنداشت که هر دو زندانی بودند و برای او سخت است که رجایی، نخست‌وزیر شده است. وقتی از استاد محمدتقی جعفری وقت ملاقات می‌گرفتیم تا از محضر او استفاده کنیم، می‌گفت استاد جعفری برای من حرفی برای گفتن ندارد، این در حالی است که آن زمان 20 سال بیشتر نداشت.»
 
وی در ادامه گفت:«متاسفانه همین رسوبات فرهنگی‌ مارکسیستی و خودمحوری موجب شد مخملباف به اینجا کشیده شود. یکی دیگر از اشکالات مخملباف این بود که هیچ وقت در عمر خود مربی و استاد نداشته و مثل یک علف هرز بار آمده بود؛ ویژگی‌های مثبت علف را داشت اما یکسری ویژگی‌های منفی هم داشت که هر علف هرزی دارد. معمولا کارهای تخریبی او بیش از سازندگی‌اش بود. دفع او بیش از جذبش بود. همسرش نیز به همین علت خودکشی کرد.»
 
وی درباره دلایل خودکشی همسر مخملباف نیز اظهار داشت: «البته من نمی‌توانم شاهدی ارائه دهم اما تا آنجا که من می‌دانم و طبق گفته پرستارانی که زمان مرگ همسر وی بودند، همسر او قبل از مرگ گفته بود خودکشی خواهد کرد. ظاهرا مخملباف با خواهر همسر خود ارتباط داشته و همسر وی که این ارتباط را می‌فهمد با بازگذاشتن فلکه گاز خودکشی می‌کند.» 
 
وی درباره قطع همکاری خود با مخملباف در همان سالهای اول انقلاب می گوید: «این موضوع از طرف من بود. اخلاق مخملباف برای من قابل تحمل نبود. بارها به او نامه نوشتم، دوستانی که نامه‌های مرا به او دادند هنوز هستند و نامه‌هایم نیز هنوز هست. ایرادهای او را برایش می‌نوشتم و ایرادهایش را به او می‌گفتم ولی توجه نمی‌کرد. من هم نمی‌توانستم چنین اخلاقی را تحمل کنم و لذا با او همکاری نکردم.»
 
سلحشور درباره رابطه مخملباف و زم گفته: «در حوزه هنری هم خودخواهانه می‌گفت حرف، حرف خود من است. یک کتاب درباره هنر نوشته بود و آنها را مانیفست حوزه می‌دانست، هر جایی حوزه تصمیمی خلاف نظر او می‌گرفت درگیری ایجاد می‌کرد. بعدا هم آقای «زم» برای اینکه ایشان را ساکت کند، دست او را بازمی‌گذاشت و هر کاری که می‌کرد، چیزی به او نمی‌گفت. کارهایی مثل «دستفروش»، «بایکوت»، «عروسی خوبان»، محصول ایجاد این فضای باز توسط آقای زم برای مخملباف بود. برخی از این فیلم‌ها مساله‌دار بودند ولی آقای زم فقط به خاطر ساکت شدن مخملباف این مسائل را نادیده می‌گرفت؛ هرقدر بودجه می‌خواست در اختیار او قرار می‌داد.»
 
وی علت این توجه زم به مخملباف را مشابهت این دو نفر دانسته و درمورد سوابق زم توضیح می دهد که: «از نظر آقای زم، مخملباف اشکالی نداشت. برای اینکه خود آقای زم هم قبل از انقلاب در کاخ‌های جوانان از این نوع تئاتر و فعالیت‌های هنری انجام داده بود و با هنر زمان شاه بیگانه نبود. آن محیط‌ها خیلی برای او سنگین نبود. تعدادی از دوستان او از هنرمندان زمان شاه بودند و آنها را تایید نیز می‌کرد. آقای زم به غیر از مخملباف هنرمند دیگری نمی‌دید، برای هنرمندان دیگر ارزشی قائل نبود و هنرمندان زمان شاه را خیلی هنرمندتر می‌دانست. آنها را به حوزه می‌آورد و به آنها امکانات می‌داد تا برای او فیلم بسازند.»
 
سلحشور همچنین در بخش دیگری از این گفتگو درباره نوری زاد گفته است: « در سال 67 در فیلم کوتاهی با عنوان«نخلستان تشنه» به کارگردانی آقای نوری‌زاد بازی کرده‌ام. آقای نوری‌زاد جنبشی بود. در اوایل انقلاب به نام«محمد شهریاری» در حمایت از دکتر پیمان که تفکرات التقاطی و شبه مارکسیستی داشت مقاله می‌نوشت. دکتر پیمان مربی، استاد و لیدر نوری‌زاد بود. نوری‌زاد و همسرش آن زمان در دهات‌های شهریار می‌گشتند و برای پیمان و گروهک جنبش تبلیغ و فعالیت می‌کردند. نوری‌زاد هم مثل مخملباف پس از مدتی به اصل خود بازگشت. اینها نتوانستند پس از 30 سال انقلاب رسوبات انحرافی خود را از درون خود بیرون بریزند. وقتی بنیان انسان خراب باشد و تا یک سن خاص تربیت نشده باشد، دیگر نمی‌تواند تربیت شود... تا زمانی که بودجه‌های 3 میلیاردی برای کارهای ضعیف او در اختیارش می‌گذاشتند موافق بود، از زمانی که کسی او را تحویل نگرفت مخالف شد. تفکر یک جنبشی ممکن است مدتی با همنشینی با شهید آوینی تغییری مقطعی داشته باشد اما به محض تنها شدن با شیاطین گذشته همان تفکرات گذشته بازمی‌گردد. الان نوری‌زاد مثل یک حیوان هاری شده که دریدن این و آن دست خودش نیست، به سنگ و چوب هم حمله می‌کند و منتظر است که یک نفر او را از این مرض هاری که دچار شده نجات دهد. همه پابرهنگان دنیا، ایران را کعبه خود می‌دانند. نوری‌زاد ایران را بدبخت‌ترین و منزوی‌ترین کشور دنیا و آمریکا و اسرائیل را همه دنیا می‌داند و کعبه و معبد او آنجاست. نوری‌زاد و مخملباف یک اشکال بزرگ دارند و آن خودبزرگ‌بینی آنهاست. هر دو خود را از همه مراجع، علما، بزرگان و همه مردم عالم‌تر و داناتر می‌دانند.»
 
وی درباره دیدار عوامل یوسف پیامبر با رهبری گفت: «من در دیدار با رهبری چند خواهش از مسؤولان تلویزیون کردم از جمله اعلام بودجه‌ای بود که برای این سریال مصرف شد. مقام معظم رهبری هم همانجا به مسؤولان فرمودند این کار را انجام دهند ولی متاسفانه مسؤولان هنوز این کار را انجام نداده‌اند. خواهش کردم این بودجه را اعلام کنند چرا که خیلی‌ها به ما تهمت می‌زنند که سلحشور 12 میلیارد، 14 میلیارد، 20 میلیارد و 70 میلیارد هزینه کرده است. بنده الان زیر سوال هستم، چرا بودجه 7 میلیاردی این سریال را اعلام نمی‌کنید تا من زیر سوال نباشم؟
 
وی درباره نسبت سرقت به فیلمنامه یوسف پیامبر نیز توضیحات مفصلی داده که در ادامه میخوانید: 
 
جوسازی علیه سریال حضرت یوسف (ع) از زمان فیلمبرداری شروع شد. مدیر روابط عمومی این سریال آقای رضا استادی بود؛ همان آقایی که بعدها مطالبی را علیه من در روزنامه جام‌جم چاپ کرد. ما ایشان را به دلیل اینکه وظایفش را درست انجام نمی‌داد، اخراج کردیم. ایشان هم پس از اخراجشان در بیرون مطالبی را علیه ما بیان کرده و جوسازی کردند که سلحشور 12 میلیارد خرج سریال کرده، فلان قدر خورده است و... . ما از ایشان شکایت کردیم، در دادگاه هم محکوم و هم جریمه شد. همان زمان شخص دیگری نیز در حال جوسازی بود که همین آقای شهاب‌الدین طاهری است. ایشان از این ناراحت بود که چرا با اینکه او هم متن سریال حضرت یوسف (ع) را نوشته، کار موازی با او صورت گرفته است. او می‌گفت چرا زحمت مرا نادیده گرفتید؟ شما نباید سریال یوسف (ع) را می‌نوشتید و باید از متن سریال من استفاده می‌کردید، در حالی که متن سریال ایشان اصلا فیلمنامه نیست. من اعلام می‌کنم آقای شهاب‌الدین طاهری معنی کلمه سکانس و معنی تصویر و توصیف را در سینما نمی‌داند. همین چند روز پیش با پنجره مصاحبه‌ای داشته که اقرار کرده قبل از سناریوی یوسف (ع) سناریویی ننوشته و در جایی دیگر می‌گوید برخی دوستان می‌پرسند مگر تو کلاس فیلمنامه‌نویسی رفته‌ای؟! و من می‌گویم مگر فیلمنامه نوشتن و کارگردانی کردن کار شاقی است؟ یا در جای دیگر می‌گوید فیلمنامه سریال نیاز به قسمت‌بندی ندارد! یا در چند جا اقرار می کند که فیلمنامه او توسط سیمافیلم و لاریجانی رد شده یا برای خرید فیلمنامه 200، 250 هزار تومان به او پیشنهاد داده‌اند. در جای دیگر از قول آقای لاریجانی گفته‌اند که کتاب فیلمنامه ایشان را به من داده‌اند که دروغ است و آقای لاریجانی فقط یک قسمت یعنی همانکه قبلاً خود ایشان به بنده دادند، همان را به بنده دادند.
 
اگر کتاب او را بخوانید خواهید دید که رونویسی از رمان «توماس مان» درباره حضرت یوسف (ع) است. آقای طاهری تمام اسامی را از این کتاب تقلب کرده است. این آدم از هنگام فیلمبرداری جوسازی‌ها را شروع کرد. ایشان در سال 82 اعلام کرد اگر در ساختن سریال از متنی که من چاپ کرده‌ام استفاده کنید به دادگاه شکایت می‌کنم. ایشان از آن زمان ما را تهدید به شکایت کرد. این در حالی است که تا زمان اعلام حکم اولیه دادگاه مبنی بر اینکه سلحشور 20 درصد مقصر است والله قسم اصلا کتاب آقای طاهری را ندیده بودم. 2 الی 3 قسمت از سریال پخش نشده بود که ایشان در مصاحبه‌ای گفته بودند سلحشور از متن من تقلب کرده است. با اتمام سریال، ایشان به دادگاه شکایت کردند. دادگاه مرا احضار کرد و من متن خودم را به دادگاه تسلیم کردم و گفتم مقایسه کنید اگر شبیه بود من قبول دارم. دادگاه در مرحله بازپرسی قرار منع تعقیب صادر و پرونده را مختومه اعلام کرد. آقای طاهری دوباره اعتراض کرد و گفت ثابت می‌کند من تقلب کرده‌ام، دادسرا هم دادگاه 1083 کارکنان دولت را برای رسیدگی به این پرونده تعیین کرد. کارشناسان این دادگاه به قول خودشان در 4 الی 5 ماه این دو متن را با هم مقایسه کردند و در نهایت به این نتیجه رسیدند که بنده هم طرح و سوژه اصلی را از آقای طاهری سرقت کرده‌ام، یعنی طرح و سوژه اصلی برای خدا نیست و برای آقای طاهری است. 20 درصد از متن را هم تقلب کرده‌ام. در جای دیگر گفته‌اند20 درصد هم از ساختن سریال را سلحشور از آقای طاهری دزدیده است. شما خبرنگارها بگویید این به چه معناست؟ دزدیدن 20 درصد از ساخت چه مفهومی دارد؟ فقط در یک صورت امکان‌پذیر است و آن اینکه آقای طاهری سریالی با عنوان حضرت یوسف (ع) «ساخته» باشد و من 20 درصد از راش‌های آن سریال را دزدیده باشم. این در حالی است که آقای طاهری معنای سکانس را هم نمی‌داند. در جای دیگر طاهری گفته در70 درصد از فیلم یوسف پیامبر (ع) از متن من استفاده شده است. سوال آیا 70 درصد آقای طاهری منطبق با قرآن است یا مخالف قرآن. اگر منطبق با قرآن باشد و متن بنده هم منطبق با متن آقای طاهری، پس متن بنده هم از روی قرآن است نه تقلب از متن طاهری. داشتم عرض می‌کردم که کارشناسان قوه قضائیه با کمک و تایید فردی -که بعدا کاشف به عمل آمد این دو 20 سال است با هم رفاقت دارند و از بچه‌های همین سینمایی هستند که من با آن مشکل دارم- به این نتایج رسیده‌اند؛ بنابراین آقای عباس باب بیگی کارشناس و دیگر کارشناسان که از همین سینما هستند چنین حکمی را دادند و آقای قاضی هم چشمانش را بست و گفت 20 درصد سرقت ادبی صورت گرفته است و نقض قرار منع تعقیب صادر کرد و پرونده را به دادسرا فرستاد. ما الان در این مرحله و به نوعی در نقطه صفر هستیم و تازه باید به دادگاه برویم. ولی آقای باب بیگی با خبرگزاری شهر مصاحبه کرده و اعلام می‌کند که سلحشور به 3 سال زندان و یک میلیارد و 500 هزار تومان جریمه نقدی محکوم شده است و تمام خبرگزاری‌های کشور و دنیا، VOA ، BBC ، CNN، سایت‌های ضدانقلاب، سبزها و... این خبر کذب را پوشش می‌دهند و این در حالی است که هنوز دادگاهی تشکیل نشده است. 2 روز بعد آقای باب بیگی این خبر را تکذیب می‌کند، ولی زمانی تکذیب می‌کند که 4 روز بعد از آن تعطیلات رسمی کشور است و من نمی‌توانستم از خودم دفاع کنم و بگویم صحبت‌های ایشان تمام دروغ است، بنابراین خبر تکذیبیه این آقا در هیچ جا جز همان یک سایت منتشر نمی‌شود. حتی روزنامه و سایت‌های مذهبی و ولایی این مطلب را منعکس نمی‌کنند. چنین ظلمی در حق من در جمهوری اسلامی شده است.
 
معمولا این خبرگزاری و تمام مجلات و روزنامه‌ها و رسانه‌های وابسته به شهرداری طرفدار این سینما و خانه سینما و جریان فیلمسازی و تئاتر و هنر موجود هستند و از آنها حمایت می‌کنند. برای طاغوتی‌ترین فیلمساز تالار درست می‌کنند و به نام او می‌زنند. شخصی که اول انقلاب شاهد بودیم که فریاد می‌زد که «به من می‌گویند آمریکایی» و به آمریکایی بودنش افتخار می‌کرد و می‌گفت به توله سگ آمریکا بودن هم افتخار می‌کنم، این‌طور مورد حمایت اینها قرار گرفته است. این شخص کسی نیست جز آقای «سمندریان». شهرداری در کشور جمهوری اسلامی برای او تالار درست می‌کند و این تالار را با عنوان تالار سمندریان به نام او می‌کند. معلوم است که این شهرداری اخبار را علیه سلحشور منعکس می‌کند.
 
حدس می‌زنم چون شهرداری از جریان فیلمسازی این کشور حمایت می‌کند، انعکاس این خبر هم با عناد و حساب شده بوده است و گرنه هر عاقلی می‌فهمد این خبر دروغ است. کل مزد من بابت تحقیق و نگارش این اثر به 40 میلیون تومان نمی‌رسد، چطور ممکن است جریمه سرقت ادبی یک میلیارد و 500 هزار تومان باشد؟ عاقل که جای خود دارد، هر دیوانه‌ای این را می‌فهمد که جریمه 40 میلیون تومان، یک میلیارد تومان نیست. من با روزنامه همشهری تماس گرفتم و گفتم، می‌خواهم با مسؤول روزنامه صحبت کنم اما جواب مرا ندادند و گفتند، ما مدرک محکم داریم که این سرقت ادبی صورت گرفته است و این خبر را هم نقل می‌کنیم و آن را تکذیب هم نمی‌کنیم. حتی روزنامه همشهری تکذیبیه‌ آقای باب‌بیگی را هم چاپ نکرد و متاسفانه خبر دروغ آقای باب بیگی را همه‌جا پخش کردند اما تکذیبیه را چاپ نکردند.
 

 

 

کد خبر:59509 - فرهنگ