سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دفاع نیوز (جانم فدای رهبر)

بیست و نهم فروردین یادآور چهل و هشت هزار ستاره درخشان ارتش جمهوری اسلامی ایران می باشد. ملکوت بالان هشت سال دفاع مقدس زمزمه گویان خط سرخ شهادت ; سجادی بی سر صیاد فاتح دلها کشوری دشت ایثار بابایی آسمان نورد. ارتش و هوانیروز و هوابرد . 30 گرگان 21 حمزه 92 زرهی اهواز . یادگاران میمک و والفجر و بیت المقدس . آری ! پرواز دل عاشق می طلبد. قلبی می خواهد که با هر ضربان عشق به لرزه درافتد و بتپد. قلب پاک پرندگان آسمانی هوانیروز ما هم در جستجوی بهانه ای برای پرواز بود تا اوج بگیرد...

                               

و بیست و نهم فروردین برای ما هم بهانه ای شد تا به سراغ مادری مهربان و دلسوز در استان مازندران پایگاه نخستین حکومت شیعی علوی جهان بودیم . در این گزارش که به کیاکلا شهر سیمرغ سفر نمودیم با حاجیه خانم فاطمه سیلاخوری ; مادر امیر سرلشگر خلبان شهید احمد کشوری و بسیجی شهید محمد کشوری مصاحبه ای را انجام دادیم با ما در این سفر همراه باشید. پدرم ما را خداترس بار آورده بود و مادرم نیز زنی پرهیزگار بود. با کمک آنها بود که قرآن و اسلام در تارو پود وجودم جای گرفت . احمد اولین فرزندم بود وقتی او را باردار شدم از خدا خواستم که این بچه را از من نگیرد چون سابقه مرگ نوزاد در فامیل زیاد بود وقتی احمد به دنیا آمد مدام مریض می شد تا جایی که دکترها از او قطع امید کرده بودند. من با توسل جستن به امام رضا(ع ) از او خواستم که احمد از این بیماری نجات یابد تا اینکه بالاخره امام رضا(ع ) ضامن شهید کشوری شد. احمد از همان دوران کودکی دارای استعدادهای مختلف و نبوغ سرشاری بود. او یک هنرمند بود; هنرمند زبردست و فعال . مادر شهید کشوری با اشاره به تابلوی نقاشی که به سینه دیوار چسبیده است می گوید : این نمونه کار احمد است که در کودکی به یاد آسیب دیدگان زلزله سال 41 دشت قزوین کشیده است . به تابلو خیره شدم چه زیبا و با احساس چهره های گریان کودکان در کنار مادر را در منزل ویران شده در زلزله دشت قزوین به تصویر کشیده است . احمد واقعا مستعد بود از سال اول دبیرستان مبارزات سیاسی خود را بر علیه رژیم پهلوی آغاز کرد سال دوم را در دبیرستان سینای سرپل تالار بود که معلمش آقای زمانی موضوع انشایی به دانش آموزان داده بود. احمد هم بخاطر نزدیکی روز مادر از این فرصت استفاده کرد و در اواسط انشا انشا را به جامعه و محیط کشاند و خطاب به من نوشت مادر! اگر به آشپزخانه رفتی و آواز ترکی شنیدی تعجب نکن زیرا سیب زمینی و پیاز ما از ترکیه می آید. مادر! اگر به آشپزخانه رفتی و آهنگ پاکستانی شنیدی تعجب نکن زیرا برنج ما از پاکستان می آید. مادر! اگر منزل آمدی و آهنگ عربی شنیدی تعجب نکن برای آنکه سیب و نارنگی ما از لبنان می آید و... در دوران دانشجویی و هوانیروز هم فعالیت های سیاسی گسترده ای داشت . کتابها و اعلامیه های ممنوعه را نگهداری و به دوستان و پرسنل می داد. بارها توسط ساواک دستگیر شد و کارش به بازجویی کشید اما با زرنگی خاصی که داشت نجات می یافت .

با انجمن خیریه کمک به فقرا را انجام می داد و از دوستان هوانیروزش هر ماهه پول جمع می کرد و با این پولها مقداری پارچه قندوشکر چای و زغال و غیره را تهیه و به دو روستا از روستاهای محروم کرمانشاه تازه آباد و وکیل آباد می برد. به غیر از کمک به فقرا 22 خانوار به طور کل تحت سرپرستی شهید کشوری بودند و آن سری از بچه های فقرا که به مدرسه می رفتند و درسشان ضعیف بود او در درس کمکشان می کرد . یکبار در سال 1356 پیرمرد فقیری که احتیاج به دکتر داشت او را با ماشین خود به شهر برد و در میدان شهرداری سابق کرمانشاه این پیرمرد را کول کرد و تا مطب دکتر برد و بعد از معالجه و گرفتن دارو در مسیر برگشت نیز این پیرمرد فقیر را کول کرد و بعد از اینکه سوار ماشین شدند مقداری میوه و غذا برایش فراهم کرد و او را به منزلش رساند. او وقتی کمک می کرد می گفت : این کمک ها از طرف امام خمینی به شما می شود. اوایل پیروزی انقلاب مصادف شد با درگیریهایی که در غرب کشور بوجود آمد. احمد هم برای دفاع از مردم مظلوم غرب راهی آن دیار شد. حاج آقا موسوی نماینده امام در غرب کشور برایم نقل کرد که احمد از اولین سربازانی بود که ندای امام را از مدرسه فیضیه با تمام وجودش لبیک گفت و در مدت 9 سال شبانه روز به هر طریقی که برایش ممکن بود در ساختن افراد در هوانیروز کوشش کرد . ثمره تلاشهای او را می توان در پرورش شیرمردانی چون شیرودی و سهیلیان و... دانست در زمان انقلاب هنگامی که شایعه کودتا ملت ایران را نگران کرده بود او و یارانش با شبکه ای که در ارتش ایجاد کرده بودند قصد داشتند در صورت کودتا از سوی رژیم تمام وسایل نظامی را منفجر و بالگردها را از کار بیندازند تا رژیم نتواند انقلاب را سرکوب کند. این شهید براستی فاتح و ناجی کردستان بود. زمانی که تجزیه طلبان به پادگان سنندج حمله کردند فرماندهان نمی دانستند برای نجات پادگان سنندج چه باید بکنند شهید کشوری دقیقا این جمله را گفت : من پرواز می کنم و اطراف پادگان را کاملا می کوبم و دشمن را از بین می برم اگر این کارم خطا بود بگذارید مرا اعدام کنند اما کردستان بماند. شهید کشوری اولین خلبانی بود که بلند شد و در شرایطی که احتمال می رفت بالگردش مورد اصابت گلوله دشمن قرار گیرد. البته چنین صحنه ای در سقز نیز اتفاق افتاده بود اما رشادتی که شهید کشوری در نجات پادگان سنندج از خود نشان داد بی نظیر بود چرا که در این حادثه تهران وضعیت را مشخص نکرده بود و احتمال این می رفت که فردا ایشان را مورد سئوال قرار دهند که چرا بدون اجازه حمله را آغاز کرده است اما حرف ایشان همان بود . بالاخره در شرایطی که احتمال 95 درصد می رفت بالگردش مورد اصابت گلوله دشمن قرار گیرد احتمال 5 درصدی موفقیت را به صددرصد رساند و با شگرد همیشگی بلند شد . در این زمان نیروهای دشمن که در اطراف پادگان بودند به داخل پادگان آمدند و سیم خاردارها را بریدند و تا یک قسمت از پادگان پیشروی کردند اما شهید کشوری با حمله هوایی توانست بدون آن که اشتباهی کند کل غائله را پایان دهد و پادگان سنندج را از لوث وجود دشمن نجات دهد. در جریان حماسه پاوه همین بس که شهید فلاحی احمد را فرشته ای در قالب انسان نامید. روزی که پاوه در محاصره کامل و در آستانه سقوط بود روز جمعه ای بود. شهید فلاحی از مردم و دکتر چمران خداحافظی کرد و به پایگاه هوانیروز کرمانشاه رفت تا فکری برای شکستن محاصره پاوه بکند. می گفت : من تا آن روز احمد کشوری را نمی شناختم در پایگاه هوانیروز کرمانشاه همه را جمع کردم . ساعت هفت و نیم بعدازظهر بود. هنگام غروب بود. تاریکی زمین گیر شده بود. برابر روشهای هوانیروز در آن ساعت نمی بایستی خلبان بپرد چون زمان زمان سانست بود. یک داوطلب برای نجات پاوه خواستم هنوز صحبتهای من تمام نشده بود که جوانی از صف بیرون آمد و گفت : علیرغم تاریکی هوا و با این وجود که ارتفاعات اطراف مشرف به پاوه است و می دانم که مورد هدف دشمن قرار می گیرم من می روم . شهید کشوری آن شب رفت و فشار را از روی مردم پاوه و دکتر چمران برداشت و برگشت و به مردم پاوه که حدود بیست هزار نفری بودند و در محاصره مزدوران بودند تا فردا که امکانات نظامی برسد فرصت مقاومت داد. فردا صبح هم بار دیگر خودش به عنوان رهبر گروه به سمت شهرستان پاوه پرواز کرد. به خدای کشوری سوگند به روح پاک کشوری سوگند به مبارزات کشوری سوگند به همه آنچه که رنگ و بوی کشوری دارد سوگند که نجات کردستان و لااقل قسمت اعظمی از استقلال کشور مرهون زحمات و تلاش های خستگی ناپذیر احمد کشوری است کشوری باعث شد که کشور به جنگ داخلی کشیده نشود و میلیون ها نفر قربانی نشوند. شهید کشوری به برادران پاسدار علاقه عجیبی داست و مبارزات آنها را از خالصانه ترین مبارزات بعد از صدر اسلام می دانست . یکبار یک پوتینی را از یکی از پاسداران هدیه گرفته بودو هرگز این چکمه ی رزم را از خود دور نمی کرد و در این باره می گفت : من این پوتین را از یکی از خالصان درگاه احدیت که روحانیت و جهاد و شهادت از چهره و نگاهش می بارید هدیه گرفتم . با شروع جنگ تحمیلی شهید کشوری بااینکه در جریان کردستان زخمی شده بود و در بیمارستان بستری بود. و اجازه پرواز نداشت هر طوری بود پزشک معالج خود را متقاعد کرد و به ایلام رفت و فرماندهی تیم آتش هوانیروز در استان ایلام را برعهده گرفت و تنها با سه فروند بالگرد 425 کیلومتر از مرزهای مقدس استان ایلام را حراست می کرد و شب و روز در جبهه های ایلام حضور داشت و دشمن بعثی را آماج گلوله ها و موشک های توفنده خود قرار می داد. حتی زن و بچه هایش را هم به ایلام برد. شهید کشوری نمونه و الگوی یک رزمنده با ایمان مخلص و شجاع بود که هیچگاه از خستگی سخنی به میان نیاورد و در نجات مردم قهرمان کردستان و حمایت از رزمندگان اسلام در طول جنگ تحمیلی در ایلام نقش مهمی داشت . جنگ آوری او همیشه دشمن را به وحشت می انداخت . یک روز از جبهه که آمده بود برایم تعریف کرد و گفت : مادر ما چهل دستگاه تانک دشمن بعثی را ظرف 48 ساعت گذشته منهدم کردیم ولی رسانه ها کمتر اعلام کردند. امان از دست این خبرنگاران . از خاطرات دیگری که شهید کشوری برایم نقل کرد این است که حدود 1800 نفر از نیروهای تازه نفس عراقی شب در پشت میمک به شکل چادر زده بودند . مختصاتشان را عشایر ایل خزل به ما دادند ما هم بعد از برنامه ریزی هماهنگ کردیم تا صبح قبل از U صورت طلوع آفتاب و در تاریکی پرواز کنیم و با شناخت جغرافیایی آن محل و تعداد دفعاتی که در آن منطقه عملیات انجام دادیم قبل از طلوع آفتاب به همراه تیم پروازی بالای سر آنها قرار بگیریم و آنها را در کیسه خوابشان غافلگیر کنیم به طوری که بعد از انجام عملیات و در هنگام بازگشت با طلوع آفتاب مواجه شویم . ما شب ساعت های پروازی رفت و آمد و مسلح شدن بالگردها را کنترل کردیم و با سه فروند بالگرد کبری و یک فروند بالگرد جت رنجر به سمت دشمن پرواز کردیم و بعد از رسیدن به میمک با توپ بیست میلیمتری و راکت حدود هزار نفر را به هلاکت رساندیم و هشتصد نفر هم به اسارت نیروهای ما در آمدند. دشمن بسیار غافلگیر و وحشت زده شده بود. گیج شده بودند چرا که اصلا فکرش را هم نمی کردند در آن ساعت بالگردی بتواند پرواز بکند. صدام حساب همه چیز را کرده بود الا هوانیروز همیشه پیروز را. و به نظر سایر همرزمان شهید کشوری همین عملیات سبب شد عملیات هایی که هفته بعد عشایر ایل خزل در جنگ انجام دادند باعث پیروزیهایی شود. شاید کمتر جایی ذکر شده باشد اما واقعیت این است که آن اقدام جسورانه و ضربه روحی شکننده شهید کشوری به همراه تیم آتش هوانیروز در آن عملیات باعث شد که بعدها در عملیات پس گرفتن میمک عملا نیروهای ما با امکانات بسیار محدود بتوانند دو لشکر عراق را از بین برده و نابودشان کنند. تقریبا یک هفته قبل از شهادت شهید کشوری احمد برای آخرین بار به ما سر زد و با همه اعضای خانواده عکس یادگاری گرفت هنگامی که می خواست از کیاکلا برای جبهه ایلام از پیش ما برود گفت : مادرجان این آخرین بار است که مرا می بینید من دیگر بر نمی گردم . و از ما خداحافظی کرد و سوار ماشینش شد. آنقدر نگاهش کردم تا از من دور شد. چند روزی نگذشت که خبر شهادتش را از تلویزیون شنیدم که گوینده تلویزیون گفت : یکی از خلبانهای دلاور هوانیروز امروز در جبهه های ایلام به شهادت رسید. به پدرش گفتم : کشوری ! این خلبان دلاور هوانیروز احمد است . گفت : نه اشتباه می کنی . تا اینکه چند ساعت بعدش استاندار ایلام آقای ابراهیمی زنگ زد و گفت : مادر! احمد پر کشید و رفت به سمت هدفش به سمت کربلا. گفتم : احمد شهید شده گفت : اگر خدا بخواهد. گفتم : راضی ام به رضای خدا بعد از تشییع پیکر شهید کشوری در ایلام و کرمانشاه سرانجام پیکر مطهرش در هیجدهم آذرماه 59 در قطعه 24 بهشت زهرا(س ) به خاک سپرده شد. آری ! به راستی که نام شهید کشوری در شیارهای میمک زنده است و بر بلندای شورشیرین می درخشد. شیرینی کله قندی از نام شهید کشوری است و مهران و دهلران قهرمان . براستی هنوز هم هوانیروز شهید کشوری و همه بلندپروازان دوران پرگشودن به سوی معبود را فراموش نکردنده است . کلام آخر صدها احمد و محمد بروند چون هدف مقدس بود این ارزشمند است هر چند ضربه بسیار سنگینی بود. امیدوارم توجه ویژه ای به جوانان مبتکران و هنرمندان دفاع مقدس بشود. ضمنا همه می دانند که در چند دهه گذشته شهر کیاکلا به فراموشی سپرده شده و برای رفع این محرومیت و مظلومیت انتظار دارم در پناه نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران عنایت ویژه مسئولین به این دیار فراموش شده را در آینده ای نزدیک شاهد باشیم . در پایان جا دارد از گروه مستندسازان پرواز تقدیر و تشکر گردد. تهیه و تنظیم : مسعود آب آذری شهید کشوری براستی فاتح و ناجی کردستان بود. زمانی که تجزیه طلبان به پادگان سنندج حمله کردند فرماندهان نمی دانستند برای نجات پادگان چه باید بکنند اما شهید کشوری گفت : من پرواز می کنم و اطراف پادگان را کاملا می کوبم و دشمن را ازبین می برم اگر این کارم خطا بود بگذارید مرا اعدام کنند اما کردستان بماند جنگ آوری او همیشه دشمن را به وحشت می انداخت . یک روز از جبهه که آمده بود برایم تعریف کرد و گفت : مادر! ما چهل دستگاه تانک دشمن بعثی را ظرف 48 ساعت گذشته منهدم کردیم .
منبع:http://sardaran.blogfa.com/87014.aspx